یه دختر خوب
یه دختر خوب هیچوقت زودتر از اینکه از شیر بگیرنش عاشق نمیشه یه دختر خوب بیشتر از 3 ساعت توی حموم نمیمونه
(نکته مهم المپیاد )
یه دختر خوب به خاطر بعضی مسائل چترش را باز نمی کنه یه دختر خوب وقتی بلد نیست رانندگی کنه چرا باید زور بزنه و با گل پسرا کل کل کنه
یه دختر خوب توی روی مامانش وانمیسته و به خاطر قراری که داره (و سرکاره) 100000 تا دروغ نمیگه
یه دختر خوب از مثلاً 6 ساعت وقت کلاس خودش 5 ساعتش رو نمی پیچونه
یه دختر خوب یواشکی دست تو جیب باباش نمیکنه
یه دختر خوب به خاطر اینکه بهش گفتن بی ادب گریه نمی کنه
یه دختر خوب جو نمیگیرتش و زود خودشو مثل بنگاهها به نمایش نمیزاره
یه دختر خوب دستمال دماغ باباشو برنمی داره بندازه رو سرش مثل روسری
یه دختر خوب عقده هاش رو با فرار از خونه خالی نمی کنه
یه دختر خوب با همسایشون که خوشگل تره لج نمیشه
یه دختر خوب به خاطر پوست و رنگ بدنش که پر از جوش و ککه باباشو اونقدر تو خرج نمی ندازه
یه دختر خوب وقتی بهش نگاه نمی کنن خود نمایی نمیکنه (به راههای مختلف) باز هم نکته تستی
یه دختر خوب باباش هر چی بگه گوش می کنه نمیاد پیش مامانش ننه من غریبم بازی درآره
یه دختر خوب بیشتر از 10 دقیقه توی WC نمی مونه (نکته مهمتر از کنکور)
یه دختر خوب هیچوقت بدون گواهینامه رانندگی نمیکنه که بعدش که گرفتنش اشک تمساح بریزه) این مورد رو من به عینه دیدم
یه دختر خوب به خاطر منافع خودش حق خواهرش رو ضایع نمی کنه
یه دختر خوب وقتی معنی ترانه های خارجی رو نمیدونه مجبور نیست که واسه کلاس اونا رو گوش بده
یه دختر خوب توی قرار با پسر کلاس زورکی نمی آد و پدر کارمند بیچاره اش رو مدیرعامل و رئیس قلمداد نمی کنه
یه دختر خوب دیگه به دختر افغانی ها حسودی نمی کنه
یه دختر خوب وقتی از پسری خوشش اومد و داشت از حسودیش می ترکید 10000 تا عیب و ایراد روی پسر نمی زاره
یه دختر خوب شب زود نمی خوابه که صبح زود بیدار بشه که بتونه صافکاری و نقاشی کنه
یه دختر خوب خودش رو زوری توی دل کسی نباید راه بده
یه دختر خوب برای اینکه مورد توجه قرار بگیره اسمشو عوض نمیکنه (صغرا= هانی - کبری= مانی)
یه دختر خوب برای اینکه توی مهمونی تحویلش بگیرن قیافه نمیگیره و ادای آدم پولدارارو در نمیاره
یه دختر خوب پشت سر حتی حیوانات هم غیبت نمی کنه
یه دختر خوب از دماغ فیل نمی افته که نه؟
یه دختر خوب از اجرای هر گونه قرقره بازی( جت اسکی اسکیت و امثال اون ) در مقابل پسرها خودداری می کنه
یه دختر خوب با 25897 نفر که تیریپ نمیریزه
یه دختر خوب اولاً دوچرخه سواری نمی کنه حالا می خواد بکنه بکنه جنبه هم داشته باشه
یه دختر خوب توی مسافرت به خاطر کسی که روش کلید کرده، باباشو توی منگنه قرار نمی ده که بابا تندتر برو!
یه دختر خوب عکسهای پسر خوشگلا مانند حمید گودرزی شادمهر عقیلی و … محمدرضا گلزار رو به در و دیوار اتاقش
نمی چسبونه (جوابیه)
یه دختر خوب سوار هر ماشینی نمیشه پیکان 47 و امثال آن
یه دختر خوب وقتی لباس آنچنانی برای خودنمایی ندارد از دوستاش قرض نمی کنه
یه دختر خوب راه به راه از اون کوفتیا نمیماله که فردا هم سرطان بگیره و انتظار ترحم داشته باشه
یه دختر خوب اولاً اصلاً پیدا نمیشه خلاصه بگم یه دختر خوب باید خوب باشه نه اینکه ادای خوبا رو دربیاره
از وب سایت سحر جان
دوچی که تازه فهمیده شاهزاده دستور داده بویونگ رو بگیرن به دستیارش میگه این انگار کار و زندگی نداره ؟
یه سری ادمکش ، به نگهبان های زن کاهن حمله میکنن و اونا رو میکشن، اما کاهن بزرگ فرار میکنه
شاه هم میفهمه که به قصر غیبگویی حمله شده، ملکه هم میفهمه
کاهن ها میریزن اتاق ملکه و بهش دلداری میدن
وقتی از اتاق میره بیرون ، به تسو میگه این کاری که کردم بیشترین نفعش واسه تو هست
تسو هم یه جواب قلبمه میده:"این صدقه ات رو فراموش نمیکنم"
کاهن که در یه غار مخفی شده به عبادت میپردازه و تازه میفهمه این همه سال اشتباه قضاوت کرده ...
شاه شب به اتاق یوهوا میره و مشر....زیادی میخوره
میگه تو جونی بیوه شدم و الان تنهام موپالمو میگه خب به من چه؟ عمه میگه همینطوری گفتم!
کاهن جلوش زانو میزنه و میگه من یه بدی در حق تو کردم به موقع اش بهت میگم چیه
یون تابال به کاهن میگه هر کاری بخوای واست میکنم و روی کمک من حساب کن....
شاه عصبانی میشه و میگه اگه یه کلام دیگه بگی میکشمت
دوباره تسو پو رو دعوا میکنه و میگه این گندی که بالا اوردی خودت درستش کن
نخست وزیر به شاه خبر میده و میگه برو جلوش رو بگیر شاه میگه فایده نداره اون تصمیمش رو گرفته
مجمع مارمولک ها تشکیل میشه و از رفتن کاهن خوشحال میشن
نماینده ها جواب تسو رو به حاکم هیون تو می دن و اونم میخنده و میگه یه چندتا اهنگر بفرستین بره بویو
کاهن از دو تا نوچه عزیزش خداحافظی میکنه و میگه من میرم مسافرت اما بعد میام شما رو میبرم
توی جلسه وزیران ، برادر ملکه سر کاهن بزرگ شدن اوریونگ بحث میکنه
به زودی همین قسمت به صورت کاملآ مفصل اضافه خواهد شد
اینم از خلاصه قسمت هفدهم سریال افسانه جومونگ
افراد بامانگ به سو حمله کردن و سو با کمک جومانگ روشون رو کم کرد، و یه جنازه هم میفته رو دستشون
جومانگ و سه تا نخاله در باره فرمانده حرف میزنن و میدونن که اگه بخوان به گوسان برن ، حمله اونا حتمیه
از طرفی هم سوسونو از عمل های بعدی فرمانده میترسه
ملکه نگرانه که نکنه همه اون زحمت هایی که دردونه اش با سفر به هیون تو کشید از بین بره
حاکم هیون تو از تسو میخواد که با شاه حرف بزنه و میگه یادت نره منو تو باهم یه قول و قرار هایی داریم
ماری از بالای یه صخره نگاه میکنه که چطوری افراد بامانگ به کاروان ها حمله میکنن و اونا رو لخت میکنن
خلاصه یه مشت ابریشم و جنس و خرت و پرت بر میدارن میرن به همون مسیری که دزدها همیشه حمله میکن
دزدها هم طبق عادت میگیرنشون و میبرنشون مخفی گاهشون ، اونا رو زندانی میکنن
دستیار دوچی یه چند تا متلک بار جومانگ میکنه و بازم این 4تا مفلوک رو زندانی میکنن
دستیار دوچی به فرمانده میگه که اینی که گرفتی شاهزاده ست اگه خواستی بدش ما دخلشو بیاریم و پول بگیر
ولی واسه فرمانده هیچی سوسونو نمیشه میگه اولین اولویت ما گرفتن سوسونو هست
دوچی خبر دار میشه که جومانگ رو گرفتن و میشه کشتش ، بویونگ هم حرفاشون رو میشنوه و گریه میکنه
کاهن در حال انجام مراسمه که غش میکنه
وقتی به هوش میاد یه عالمه ادم دورش جمع شده
یوهوا که نگرانه جومانگه از ندیمه اش میخواد بره خونه یون تابال و بیبینه خبری از جومانگ دارن یا نه
حاکم برای گرفتن جواب نهایی پیش شاه میاد
شاه که میدونه نتیجه این جواب تندش چیه، به افرادش میگه برای جنگ اماده بشین
جلسه وزیران و فرمانده هان تشکیل میشه و هر کی یه تزی میده، نخست وزیر نوک همه رو میچینه و میگه به جای غیبت پشت سر شاه فکر کنین کدوم راه بهتره همونو انتخاب کنیم در ضمن فکر کمبود نمک مملکت هم باشین و دست از خاله زنک بازی بردارین
شاه هم میگه من به خاطر جریان هه موسو ازت بدم میاد تو خیانتکاری
یون تابال واسه دخترش نگرانه...
تا پاشو میذاره اونجا میگیرنش و میبندنش و میندازن پیش عشقش جومانگ
جومانگ که از دیدنش تعجب میکنه میگه تو کجا اینجا کجا واسه چی اومدی؟
سوسونو هم میگه من به خاطر تو حاضرم جونم رو هم بدم ، من زندگی ام روبه خاطر تو به خطر میندازم
همون موقع افراد میان سوسونو رو ببرن که جومانگ بهش میگه منم زندگی ام رو به خاطر تو به خطر میندازم
میخواد بهش روحیه بده اونا به هم نگاه میکنن و .....
به زودی همین قسمت به صورت کاملآ مفصل اضافه خواهد شد
اینم از خلاصه قسمت شانزدهم سریال افسانه جومونگ امیدوارم مورد پسندتون باشد
سوسونو به جومانگ خبر میده که پدرم موافقت کرده ، تسو محافظش رو میفرسته دنبال سوسونو
خلاصه یک مراسم مسخره ای به پا میکنن و دلم میخواد دیونه بازی هاشون رو ببینین
تو راه رفتن بویونگ به بدرقه اومده و جومانگ میگه اگه پول گیرم بیاد توی این سفر ازادت میکنم
شاهزاده پو که چند تا از ندیمه ها رو میبینه رو به یکیشون میکنه و میگه امشب بیا
پو از روی اجبار به برادرش میگه که به کاهن گفتم که ما نتونستیم اصلا کمان رو بکشیم ،
تسو هم که آمپرش میره روی 3000 بهش میگه اخه توی اون کله تو چی قایم کردن؟؟
تو نفهمیدی کلاسمون میاد پایین؟؟؟
شب دو تایی باهم خلوت میکنن و جومانگ میگه یادته به من گفتی احمق به درد نخوری؟ سوسونو میگه اره بودی
فرماندار هیون تو میاد پیش شاه ....
شب همه خوابن که اونا میان سراغ سوسونو که دخلشو بیارن
به زودی خلاصه مفصل تر...
اینم از خلاصه قسمت نوزدهم سریال افسانه جومونگ تو این قسمت اتفاقات جالبی می افتد
گروه یون تابال خوشحال و راضی پیش رییسشون برمیگردن و از شاهکارهاشون میکن، عمه سو هم از گیه رو اومده
شاه هم دستو ر میده به افتخار جومانگ جشنی برپا بشه
یوهوا میگه مادر نمیخوای اون حلقه رو بهش بدی عکس العمل جومانگ هم همینه که مبینین
میگه من الان قصد ازدواج ندارم!
جلسه خانوادگی تشکیل میشه و نوکر یون تابال از تصمیم سوسونو برای رفتن به کمپ دزدها میگه
بویونگ متوجه اون میشه و احوال جومانگ رو میپرسه ، اویی بهش میگه خوبه و تمام حقوقش رو میده به بویونگ
جومانگ یه سر به رییس کارگاه میزنه و بهشون میگه الان دیگه نوبت تولید شمشیرهای نشکنه
جشن شروع میشه اینم مطربی هاشون
خیال دو تا شاهزاده و مادر مارمولکشون راحت میشه جومانگ میگه همه زحمت ها گردن سوسونو بوده اون ارزو کنه
سوسونو هم میگه من دلم میخواد کشور من و شما همیشه در صلح باشن ، شاه هم این قول رو بهش میده
تسو جریان قول و قرارهاش با حاکم هیون تو رو میگه .مادرش هم میگه اگه لازمه یواشکی برو پیشش
شاه از جومانگ میخواد به عنوان سفیر ویژه بره به هیون تو و از فرمانده هم میخواد باهاش بره
موقع رفتن جومانگ سوسونو به بدرقه اش میاد
دستیار دوچی یه نقشه میکشه و میگه من یه کاری میکنم دوباره اعتماد شاهزاده پو جلب بشه
تسو میره هیون تو و حاکم هم تحویلش میگیره حسابی ، میگه دیوانه به دیوانه رسد چون خوشش اید!
جومانگ و تسو همدیگر رو میبینن جومانگ میگه تو اینجا چیکار میکنی
سه تایی لشکر میکشن به خونه دوچی ، دستیاره میگه دیگه دیره ما فروختمیش
دستیار دوچی بهش میگه خوشحال باش که نقشه مون گرفت
،اویی درمونده میگه جونم رو گرو میذارم
یون تابال میگه تو خودت 1000می ارزی؟ که پیش من گرو بذاری برو هر وقت اینقدر ارزش داشتی بیا بهت بدم
به زودی خلاصه مفصل تر...
عنوان :
اثرات مثبت فلزات مس و روی بر روی سلول های
سرطانی اپیتلیالی سینه با جهش p53
تومور سرکوب کننده پروتئین p53 یک سلول بحرانی واسطه عکس العمل اکسیداسیون و آسیب ژنتیکی است. جهش P53 در سر،گردن،سینه و کلون های سرطانی گزارش شده وبا پیش آگاهی نامطلوب پیشرفت تومور در ارتباط است.
مطالعات گذشته نشان میدهند که سلول درپاسخ به فشارفلزات دچارتغییرمیشود.این مطالعات نشان دادند که وظیفه آنزیم PI3K/Akt علامت دادن به عدم پذیرش فلزات درسلول های اپی تلیال سرطان سینه بین P53 و وضعیت پذیرنده استروژن است.
درسلولهای MCF7 ، فلزدرمانی، فسفوریلاسیون P53 با اسید آمینه Serine15 را افزایش میدهد ، افزایش تنظیم بیان
P21 و درنتیجه آپوپتوز مانع چرخه سلولی در مرحله G1 می شود.
مطالعات اخیر نشان میدهد که Akt میتواند عملکرد P53 و مهار کننده اش را به وسیله پروتئازوم اوبیکویتین تنظیم کند. درحضور روی ومس فسفو ریلاسیونAkt تنها در محدوده هسته ای سلول های MDA-MB-231 بدون حضور پذیرنده استروژن و جهش یافته P53 افزایش میابد. وضعیت سیکلین درمرحله D1 چرخه سلولی و توالی چرخه سلولی باعث تاثیر فلزات بر فسفوریلاسیون Akt میشود.درمان با LY294002 نقش مهم آنزیم PI3/Kinas را از بین میبرد.
هدف این مطالعات تشخیص دادن مکانیسم های دربرگیرنده مس و(روی) عامل مهارکننده چرخه سلولی و آپوپتوز در ER+ در سلولهای MCF7 اپی تلیال سرطان سینه با فنوتیپ طبیعی P53 به علاوه توضیح دادن مکانیسم مسئول عدم پذیرش عامل فشار فلزی درER- وP53- سلولهای MDA-MB-231 اپی تلیال سرطان سینه است.
ER-/P53- سلول های MDA-MB-231 اپی تلیال سرطان سینه و ER+/P53+سلولهای MCF7 اپی تلیال با 10µMو25µM محلول CuSO4 وZnSO4 درمان میشوند.
درسلول های MDA-MB-231 مس و (روی) هردو فسفوریلاسیون Akt را در Ser-473 درطول دو ساعت افزایش می دهند. درحالی که ، قوی ترین تاثیردرحضور مس در 10µM و25µM مشاهده شد .تاثیر روی موقتی بود درحالی که فسفوریلاسیون Akt القا شده بوسیله مس دست کم برای مدت 6 ساعت نگه داشته شد..
قرارگرفتن سلول های MCF7 در معرض CuSO4 وZnSO4 درسطوح مشابه باعث ممعانعت از مرحله G1چرخه سلولی وکاهش در تعداد سلولها در مرحله S میشود.بعد از درمان با مس حدود 50% سلول ها درمرحله G1 یافت شدند.
تعداد زیادی از سلول های آپوپتوز (21% )مربوط به درمان بامس و(10% ) مربوط به درمان با روی میباشد.
با ا فزایش مس و( روی) در سلول های MCF-7 ، سطح P53 افزایش پیدا میکند و فسفوریلاسیون P53 (درسرین 15 ) به روش dose-dependent انجام می پذیرد.
قضاوت با شما
حضرت یوسف علیه السلام فرزند یعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهیم علیهم السلام از پیامبران بزرگ الهی و اولین پیامبر بنی اسرائیل بود.
نام یوسف 25 بار در قرآن آمده و سوره ای نیز به نام او موجود است. این سوره داستان زندگی یوسف را به عنوان احسن القصص (بهترین قصهها) از آغاز تا پایان بیان کرده است. حضرت یعقوب علیه السلام 12 پسر داشت. یوسف و بنیامین از زنی به نام راحیل بودند که بسیار محبوب یعقوب بود و در جوانی درگذشت. از این رو یعقوب این یادگاران او را بیشتر از فرزندان دیگرش دوست میداشت.
زیبایی بینظیر یوسف نیز به علاقه پدر نسبت به وی افزوده بود. حضرت یوسف (ع) ثمره یک عشق چهارده ساله بود. داستان این عشق مربوط به زمانی است که حضرت یعقوب (ع) هنگامی که به سرزمین دایی خود آمد دلباخته دختر دایی خود راحیل شد. اما برای رسیدن به راحیل مجبور شد تا چهارده سال چوپانی کند و تن به ازدواج با خواهر بزرگتر او لعیا بدهد تا این که بعد از گذشت چهارده سال با راحیل ازدواج کرد. حضرت یعقوب با تولد یوسف تبلور عشق حقیقی خود را در او می دید. حضرت یعقوب یوسف را بر همه بچه هایش ترجیح می داد و او را از همه بیشتر دوست می داشت حتی از بنیامین که برادر تنی یوسف بود. و این داستان از زمانی شروع شد که برادران یوسف به او حسادت ورزیدند و هر روز آتش این حسادت بیشتر می شد تا این که آنها تصمیم گرفتند...